خاطره خانوم، همسایه ی ماست
از وقتی خاطرم هست ، در یک اتاق کوچک ، درست بالای سرم زندگی می کند
با چند بچّه ی قد و نیم قد
بچّه های پر سر و صدایی که گاهی خواب و آرامش را از چشمانم می گیرند .
صبح به صبح ، یک سطل رنگ برمی دارند ،
از آن بالا خالی می کنند روی سرم
تا شب ، هم خودم رنگی هستم ، هم اطرافیان ...
خدا نکند نوبت لجباز ، ترسو ، بدبین یا افسرده باشد ؛
روزگارم تا شب ، سیاه و خاکستریست
من از خاطره خانوم ، فقط بچه های خوبش را دوست دارم
صبوره ، تجربه ، شیرین و شادی ...
تجربه از همه عاقل تر است ، گاهی با هم درد دل می کنیم
چند روز پیش ، حال و روزم را که دید ، پیشنهادی داد که
تصمیم گرفتم عملی کنم .
قرار شد امروز که از سر کار می آیم یک بسته "فراموشی" بگیرم
بروم خانه یشان
بچه های نا آرام و بیش فعال خاطره خانوم ، خیلی "فراموشی" دوست دارند
اگر بخواهم ، می توانند فراموش شوند .
آن وقت من می مانم و شیرینی صبر و تجربه ؛
بچه های خوب خاطره
- ۰ نظر
- ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۰۵
نویسنده: دکتر باکر احمد السرحان
نشر : سیته
جهانیسازی اقتصاد با دیدگاههای اسلامی
145 صفحه
نویسنده : هوشنگ مرادی کرمانی
نشر : معین
قصه های طنزآمیز از واقعیت های به ظاهر تلخ
224 صفحه
مولف : محسن عباسی
نشر : جامعه الزهرا
نقش رفتار والدین در تربیت فرزند
1132 صفحه